بیان حقیقت شرافت میخواهد. آن چیزی که در رژیم ولایت فقیه دست نیافتنی است و نداشتن شرافت در فرهنگ ولایت فقیه یک فضیلت است.
اما از نظر همه کسانی که معتقد به دفاع از حقیقت هستند، این دیگر فضیلت نیست، بلکه رذیلت است، که تنها آخوندهای مفلوک به آن مبتلا هستند.
خمینی ۱۵ سال مهمان مردم عراق بود و تمام وسعت اندیشه او فراتر از احکام نجاست و طهارت بیشتر نبود، اما در طینت خبیث او صدها شیطان، وسوسه مرگ را میپروراندند.
او از کنج عافیت برخاست و کشتی منویات و شهوات قدرت و انحصارطلبی و جاه طلبانه اش را بر روی دریایی از رنج و خون مردم ایران انداخت و بی آنکه هزینه ای، بی آنکه درد و زخمی را تحمل کرده باشد، خود را به ساحل قدرت و جاه و سلطنت رساند و درواقع با غصب حاکمیت مردم
بر اریکه ای که از استخوان های مردم ساخته شد، نشاند. او تا قبل از رسیدن به قدرت با تزویر و مکر و حیله های شیطانی سخن گفت و همینکه میخ های قدرت را محکم کرد، به تمام وعده و وعیدهایش خیانت کرد و قیمت این خیانت را مردم ایران
خمینی متعلق به عصر حاضر نبود. چند قرن در پیدایش و ظهور او تاخیر ایجاد شده بود و به دلیل فقر اندیشه و ماهیت عقب مانده که توان حل تضادها و مشکلات جامعه را نداشت، به ناچار ماهیت قرون وسطایی خود را بارزکرد و نیاز به اهرمی داشت که بتواند به کمک آن سرپوشی بر تمام بحران ها و نابسامانی و تضادهای جامعه بگذارد.
مهمترین خواسته توده ها آزادی بود. همان ارزش پایه ای و والایی که از صدر مشروطه، مبارزان و مجاهدان ایران زمین، برای تحقق آن جنگیده بودند.
آزادی این گوهر مقدسی، که هیچ انسانی را نمیتوان ازنعمت وجود آن محروم کرد.
آزادی رمز شکوفایی و عامل پیشرفت و تکامل هرجامعه ای است، اما خمینی از بدو سرقت انقلاب با اندیشه ارتجاعی، بنای سرکوب و به بند کشیدن آزادی ها را در دستور کار خود قرار داد.
به موازات سرکوب و دسیسه چینی برای نیروهای انقلابی، زمینه را برای یک سرپوش خارجی فراهم مینمود و عراق مناسب ترین سوژه، برای پیشبرد این نیت شیطانی خمینی بود.
دلیل این کار خیلی واضح بود. عراق کشوری نسبتا مستقل و ازطرفی اکثریت مردم آن شیعه بودند و مراقد تعدادی از امامان شیعه، در این کشور قرار داشتند.
خمینی با تحریک و موضع گیری های متعدد، بنای فتنه گری را گذاشت. وی مستمر به مردم عراق و ارتش عراق پیام میداد، که صدام حسین فاسد را برکنار کنند و به اینگونه زمینه را برای یک بحران مرگبار فراهم مینمود.
دولت وقت عراق، بشدت در دام دخالت های رژیم افتاد و بجای بکارگیری مشی سیاسی، با روحیات و عملکرد میلیتاریستی پاسخ خمینی را داد و این شروع روشن شدن آتش فتنه ای بود، که خمینی باعث و بانی و طالب آن بود. خمینی که برگ برنده این فتنه گری را بدست آورد، هرچه بیشتر به این آتش دمید و آن را نعمت اللهی قلمداد نمود.
در دنیای متمدن امروزه هیچ کشوری نمیتواند، برای مردم کشور دیگر راه و روش مشخص کند. این در عرف دیپلماتیک، دخالت در امور داخلی کشور محسوب میشود.
هیچ ملتی نیاز به قیم بیگانه ندارد. اما خمینی که فاقد هرگونه پرنسیب های لازم بود، اهمیتی به این موضوعات نمیداد.
تنها چیزی که به آن فکر میکرد، اینکه برای بقای خود، برای فرار از حل تضادهای جامعه و بطور خاص برای سرکوب داخلی، اهرم جنگ را وسیله ای نمود، که هرچه بیشتر رؤیاهای کثیف خود را محقق کند.
تمام جهان تبدیل به ندای صلح شد. کشورهای عربی و کشورهای اروپایی برای پایان دادن جنگ و ترک مخاصمه و برادرکشی پا پیش گذاشتند، اما خمینی دنبال داغ کردن هرچه بیشتر تنور جنگ بود.
درحالیکه هیزم آن گوشت و پوست و استخوان فرزندان این مرز و بوم بودند، همان استعدادهایی که در جریان انقلاب ضد سلطنتی شکوفا شده و اگر در مسیر درست به کار گرفته میشدند، ایران در مسیر رهایی و شکوفایی و پیشرفت اوج میگرفت و سرنوشت مردم ایران بعد از چهل سال حاکمیت سیاه، بدین صورت پر از درد و رنج و اندوه و ماتم و گرسنگی و فقر واعتیاد و بیکاری نبود. خمینی در پناه جنگ بود۷ که توانست سرپوشی بر روی اوضاع فلاکت بار داخلی و سرکوب و اعدام های مستمر بگذارد.
خمینی جنگ را بهانه قرار داد، تا آزادیخواهان را بیشتر قتل عام کند. خمینی با جنگ افروزی میلیاردها سرمایه مردم را در تنور جنگ طلبی اش، علاوه بر دو میلیون کشته و معلول ریخت.
خمینی به هزاران دانش آموز در به کشتن دادن آنها درنگ نکرد. گویی خمینی ماموریت داشت، که نابود کننده حرث و نسل مردم ایران باشد و به راستی او وارث همه پلیدی ها، رذالت ها و جهالت های اهریمنان هزار و چند ساله ارتجاع بود. میلیون ها خانواده را داغدار نمود.