سازنده واکسن جدید کرونا میگوید اثربخشی چشمگیر این محصول در طول تابستان ۲۰۲۱ خود را نشان خواهد داد و ابراز امیدواری کرد که زندگی عادی از زمستان آینده از سر گرفته شود
به گزارش مهاجران ایرانی : فقر و ستم و سرکوبی که نظام ولایت فقیه علیه مردم بهویژه جوان و نخبگان کشور اعمال کرد باعث افزایش موج مهاجرت در سالهای اخیر شده است.
ایران با حدود ۶۰هزار درخواست [درخواست پناهندگی در کشورهای خارج] رتبه دهم در میان کشورهایی را دارد که مردمش آنجا را مناسب زندگی نمیدانند.
مردمی که از ایران تحت حاکمیت آخوندها فرار میکنند کسانی هستند که بهلحاظ اقتصادی و سیاسی امیدی به آینده خود ندارند.
مهاجرت میلیونی
سازمان ثبت و احوال کشور در سال ۱۳۹۱«تعداد ایرانیان مقیم خارج را نزدیک به ۳ میلیون و پانصدهزار نفر اعلام کرد.» پس از آن در سال ۱۳۹۵ دبیرکل شورای عالی ایرانیان گفت این آمار پنج تا شش میلیون نفر برآورد میشود. با توجه به مهاجرت سالهای اخیر این رقم میتواند به رقمی بین ۵ تا ۸ میلیون ایرانی رسیده باشد که در پنج قاره زندگی میکنند. اکثریت قریب به اتفاق این مهاجران در دوران جمهوری اسلامی مهاجرت کردهاند. در ابتدا مقصد مهاجرت بیشتر کشورهای اروپای غربی و ایالات متحده بود، اما بعد استرالیا و کانادا، کشورهای شرق آسیا (مثل مالزی)، کشورهای همسایه (امارات متحده عربی، ترکیه)، کشورهای جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی (گرجستان و تاجیکستان) و کشورهای اروپای شرقی (صربستان) نیز به آنها اضافه شدند. امروز کمتر کشوری در دنیا وجود دارد که جمعیتی از ایرانیان در آن زندگی نکند، حتی برزیل و آرژانتین در امریکای جنوبی و آفریقای جنوبی در قاره آفریقا.
براساس دادههای سالنامه مهاجرتی ایران، کشورهای دارای بیشترین جمعیت ایرانی (افراد متولد ایران) امارات متحده عربی، ایالات متحده آمریکا، کانادا، آلمان، انگلستان، ترکیه، سوئد، استرالیا، کویت، هلند، قطر، فرانسه، نروژ، اتریش، دانمارک، ایتالیا، عراق، سوییس و بلژیک هستند. آمارهای سال ۲۰۱۹ نشان میدهد بهطور کلی یکمیلیون و ۳۰۱هزار و ۹۷۵ ایرانی به این کشورها مهاجرت کردهاند، درحالی که در سال ۱۹۹۰ آمار ایرانیان مهاجر در کل جهان ۶۳۱هزار و ۳۳۹ نفر بوده است.
آمارهای جهانی همچنین میگوید غالب ایرانیان مهاجر تحصیلکرده و متخصصاند. وضع مهاجران ایرانی در کشورهای حوزه OECD یعنی کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی نشان میدهد اولین گروه شغلی در میان ایرانیان در این کشورها متخصصان هستند.
سالنامه مهاجرتی ایران در ادامه در اینباره نوشته است: «همچنین بهطور کلی روند تعداد متخصصان از نیروی کار ایرانی در این کشورها صعودی بوده است و از ۲۵درصد در سال ۲۰۰۰ به ۲۹.۶درصد در سال ۲۰۱۵ افزایش یافته است. دومین گروه شغلی ایرانیان در این کشورها کارکنان ارایه خدمات و کارکنان فروش و بازاریابی بودهاند و کارکنان ماهر بخش کشاورزی و شیلات کمترین درصد ایرانیان در بازار کار کشورهای OECD بودهاند.»
دلیل اینکه رفته رفته خیل عظیمی از ایرانیان تمایل به راهی شدن به کشورهای خارجی دارند را می توان به موارد مختلفی دسته بندی نمود و دلایل مختلفی می توان به این مورد اختصاص داد. آیا مشکلات اخیر کشور می تواند دلیلی بر افزایش آمار افراد علاقه مند به مهاجرت دانست؟
در پاسخ به این سوال باید گفت:
آری یکی از دلایل افزایش مسافرین خارجی به قصد اخذ اقامت کشور هدف نامساعد بودن شرایط زندگی می باشد. بی شک همگان سعی بر این دارند که زندگی بی عیب و نقص داشته و از تمامی امکانات کشور خود بتوانند به سادگی استفاده نمایند و برخی کمبود ها در ایران ممکن است سبب افزایش میزان مهاجرت به کشور های خارجی بوده باشد. بسیاری از ایرانیان به دلیل افزایش میزان درآمد خود مهاجرت را انتخاب می نمایند و تصور بر این دارند که با اخذ اقامت کشور مقصد خود می توانند بهترین سودآوری را داشته باشند و در بسیاری مواقع نیز موفق به کسب این افتخار شده اند.
کرونا با سرعت و کشندگی مضاعف همچنان میتازد و آمار ابتلا و مرگ و میر بهطور تصاعدی بالا میرود و رژیم بهرغم اعمال سانسور ناچار است در آمارهای خود بخشی از واقعیت را اعتراف کند.
از جمله آمار ابتلای روزانه ۵رقمی شده و هر روز نسبت بهروز قبل رکورد میشکند. آخرین آمار ابتلا در روز یکشنبه ۲۵آبان، ۱۲۵۴۳نفر اعلام شده است که نسبت بهدو هفته پیش بیش از دو برابر شده.
آمار مهندسی شدهٔ درگذشتگان هم چند روز است بالای ۴۵۰ نفر اعلام میشود، اما کارگزاران و حتی مقامهای بلندپایه وزارت بهداشت اعتراف میکنند که آمار واقعی بیش از سه برابر آمار اعلامی است.
در یک گفتگوی تلویزیونی (در تاریخ ۲۴آبان) با یک عضو کمیته علمی ستاد کرونا بهنام دکتر مختاری، فاش گردید که آمار واقعی مرگ و میر روزانه ۱۵۰۰نفر است که این رقم بهزودی دو برابر، یعنی ۳هزار نفر در روز بالغ خواهد شد.
در همین برنامه اعتراف شد که در حال حاضر بیمارستانها لبریز از بیمار است و بیماران را در حیاط بیمارستانها میخوابانند. بهاین ترتیب در این هوای سرد، بیماران اگر از کرونا جان بهدر ببرند، بعید است از سرمای هوا بتوانند نجات یابند.
عبدالحکیم بهار"، مرد بلوچی که فعالیتهای داوطلبانهاش در حوزه کتاب و کتابخوانی شهرتش را به آن سوی مرزها برده، اهل و ساکن یکی از محرومترین روستاهای چابهار است.
عبدالحکیم بهار یکی از نامزدهای جایزه آسترید لیندگرن یکی از معتبرترین جوایز ادبی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان هم شده است، جایزهای که بین نویسندگان به جایزه نوبل کودکان هم شهرت دارد.
همانطور که آسترید لیندگرن از بیخ و بن ادبیات کودکان سوئد و جهان را دگرگون کرد عبدالحکیم هم انقلابی در کتابخوان کردن اهالی روستای رمین به پا کرده است.
با وجود تلاش های بی وقفه این شهروند بلوچ در حوزه کتاب و کتابخوانی، جمهوری اسلامی تاکنون اهمیتی به آن نداده و هیچ گونه اقدامی برای حمایت از او در دستور کار نداشته است.
در ایران امروز همه تلاش ها و کوشش ها علیه ظلم و ستم، نفی تبعیض و نابرابری در نهایت نشان از به برگ و بار نشستن نافرمانی مدنی است. اعتصابات گوناگون و تجمعات و اعتراضات گسترده - معلمان، کارگران، پرستاران، بازنشستگان، کشاورزان، رانندگان کامیون، دانشجویان، جوانان عاصی و کارگز زاده ها - بدون استثناء در چهارچوب رویکرد نافرمانی مدنی قابل فهم و درک است.
با توجه به رویکرد فوق مبارزات اقشار آگاه و خودآگاه از نظر کمی و کیفی در مقابل استبداد در نهایت منجر به سرفصل می شود و خیزش سراسری در آبان نود و هشت سرفصلی ست که با فروپاشی مافیای قدرت و ثروت به رهبری روحانیت تبهکار گره خورده است چرا که کشتار عمومی بوقوع پیوست و از طرفی خیزش آبان نه تنها نیروی اجتماعی آزاد کرد، بلکه نماد و سمبل مدنی ترین مقاومت همگانی - بستن راه ها و جاده ها - تلقی خواهد شد.
سرفصل ها از یکسو نشان از گسست از وضعیت کهنه به موقعیتی نو و جدید است. به همین دلیل هم صف بندی های اجتماعی و سیاسی در سرفصل ها شفاف تر می شوند و هم می بینیم که صف بندی ها تغییر میکند، هم گرایی های جدیدی شکل می گیرد، دغدغه های مشترک و عمومی پا به عرصه حیات می گذارد و تقویت می شود. اتحاد و همبستگی به رغم اختلافات شکل می گیرد تا فضای عمومی برای تغییرات کلان آماده تر شود. در خارج ازکشور دیالوگ و گفتگو در جهت چگونگی گذر از نظام سیاسی حاکم به اصلی ترین بحث در میان فعالین و روشنفکران سیاسی تبدیل می شود و در داخل کشور نقش نهادهای مدنی در گذار و امکان ایجاد جبهه نهادهای مدنی مدنظر قرار می گیرد و ...
در حوزه امر سیاست در ایران دیگر به هیچ آمار و ارقامی نیازی نیست که نشان دهیم که سرکوب سیاسی چگونه جامعه ایران را آبستن رخدادهای پیش بینی ناپذیر کرده است. سرکوب های سیستماتیک و پیاپی سیاسی جامعه را بی رمق کرده است طوریکه با عدم نوزائی اندیشه سیاسی در ایران روبرویم و نه امکان زایش احزاب سیاسی نو و جدید ممکن است. لذا تنها امکان واقعی از نقطه نظر سیاسی، خیزش و قیام سراسری ست که تواناست موازنه قدرت را تغییر دهد. بنابر این خیزش هم سرفصل و تکیه گاه ست و هم زمینه ای برای سر فصلی دیگر آفریده و می آفریند و از نظر سیاسی الهام بخش است. در اصل ما زمانی خیزش آبان و تاثیرات ماندگار آنرا بهتر می فهیم که خیزش دی نود و شش را هم در نظر بگیریم. به تعبیری روشن تر نیروی اجتماعی که دو خیزش فوق را رقم زد، نشان داد که روبارویی سیاسی با حاکمیت دارای وجه طبقاتی و اقتصادی هم است. امری که در گذشته جامعه ما فاقد آن بود.
سخن اصلی این است که در هر دوره از جامعه ما، لااقل طی صدو اندی سال گذشته هر خیزش سراسری برای نسل آگاه آن دوره مرجع و رفرانس است، تگیه گاه است و جهت ها، مرزها و خط ها و ضرورت ها را تعیین می کند. هم پارادیم یعنی سرمشق آن دوره را تقویت می کند و هم گفتمان غالب و رویکردها را استحکام می بخشد و تثبیت میکند.
خلاصه کلام؛ برای نسل ما شانزده آذر سرفصل و بهمن ناکام یک گسست کامل از سنت بود ... و حال باید اندیشید و پرسید که خیزش آبان در چهارچوب یک سر فصل کدامین گسست را تقویت خواهد کرد؛ جدایی دین از دولت؟ تحکیم رویکرد ملی؟ تثبیت نهادهای مستقل مدنی و گسست کامل جامعه از نهادهای دینی؟