استالین ناگهان چشمان خود را گشود و به اطرافیان نگاهی انداخت. سپس دست چپ خود بالا برد. کسی نمی داند که او با این کار میخواست به بالا اشاره کند یا کسی را تهدید کند؟ درست چند لحظهی بعد، رهبر اتحاد جماهیر شوروی چشم از جهان فروبست»
این روایت دختر استالین از مرگ پدر است.. بی هیچ رابطه احساسی و عاطفی، بی هیچ تعلق خاطر پدر و فرزندی، بی هیچ غم و دلشکستگی..
گویی فرزند هم یکی از بازیگران و پیچ و مهره های دستگاه مخوف پدر بوده که هر لحظه انتظار مغضوب و محکوم شدن خود را میکشیده است. او لحظه جان دادن و بلند کردن دست توسط پدر را نشانهای برای تهدید و متهم کردن تعبیر میکند. او میتوانست بنویسد "پدر دست چپ خود را بالا برد و شاید میخواست برای آخرین بار مرا، دخترش را به آغوش بکشد" یا مثلا میتوانست بگوید "پدر دستش را بلند کرد و شاید میخواست دستاش را بگیرم و دست در دست من چشم از جهان فرو ببندد"، اما او هیچ روایت عاطفی از این رویداد ارائه نمیکند. (گو اینکه اگر این کار را هم میکرد و ما امروز آن را میشنیدیم برایمان مضحک جلوه میکرد و با خود میگفتیم اصلا مگر میشود استالین بخواهد کسی را به آغوش بکشد؟ مگر میشود استالین هم دوست داشته باشد کسی دستاناش را بگیرد؟)
میتوانیم حدس بزنیم استالین در لحظه آخر حیاتش با بلند کردن انگشت دنبال متهم مرگش میگردد، اما این مرگ است که اجازه نمیدهد "نمایش دادگاه" متهم را به جا آورد. گویی لحظه جان کندن او، این لحظه بلند کردن دست، آخرین دادگاه تسویههای استالینی است که به چشم بر هم زدنی به تمامی این نمایش مخوف و خونبار دستور "کات" میدهد.
این شیوه زندگی و مرگ دیکتاتورهاست. آنها در تنهایی پر از ترس و تشویش خود، نه به کسی اعتماد دارند، نه دوست و همدلی میشناسند، نه عشق و خانواده میفهمند و نه کسی پس از مرگ دل تنگشان میشود.
لحظه مرگ دیکتاتورها یک لحظه خاص است. آنها در تنهایی و وحشت میمیرند و پس از مرگ هر کسی تلاش میکند که با ابراز نفرت از دیکتاتور مرده، او را از خود دور نماید.
پس از مرگ استالین هر کس در شوروی تلاش میکرد که خود را منتقد و مخالف سیاستهای استالین معرفی کن. حتی اعضای خانواده دیکتاتورها هم پس از مرگشان با تغییر نام خانوادگی سعی در فاصله گرفتن بیشتر از دیکتاتورها دارند..
و این پایان رقتبار و عبرت آموز تمام دیکتاتورهایی است که در زمان حیات خود تصور میکنند زمین بدون دستورات آنها از چرخش باز میایستد...